سایز متن /
من خارم و به سایۀ گل جا گرفته ام
وین رنگ و بو ز صحبت گلها گرفته ام
پروانه ام که سوخته ام در طواف شمع
شمعم ز اشک دیدۀ خود پا گرفته ام
آن ذره ام که راه به خورشید برده ام
آن قطره ام که جای به دریا گرفته ام
آن شاهدم که شهد ولایت چشیده ام
آن بنده ام که دامن مولا گرفته ام
سنگم ولی ز برق تبرّا شکفته ام
خاکم ولی فروغ تولا گرفته ام
یک عمر در عزای عزیزان گداختم
این درس را ز لالۀ صحرا گرفته ام
جز آستان عشق دگر نیست درگهی
من هر چه را که دارم از آنجا گرفته ام
این عشق چیست وینهمه غوغا خدای را
از اهل درد حل معما گرفته ام
منت پذیر لطف حسینم که سالهاست
دامان او به دست تمنا گرفته ام
پر میزند دلم به سوی مسجدالحرام
کانجا سراغ مهدی زهرا گرفته ام
دیدم که مادر از همه کس مهربانتر است
افکنده دست و دامن زهرا گرفته ام
از خرمن محبت محبوبۀ خدای
یک چند توشه خوشۀ عقبا گرفته ام
منت خدای را که (مؤید) بروزگار
جا در صف سلالۀ طاها گرفته ام
سیدرضامؤید. کتاب نغمه های ولایت(انتشارات علی زاده-مشهد۱۳۷۱)، ص۱۲۲