سایز متن /
مجلس شهادت امام عسکری
ای سراپا حُسن حَیّ ذوالمِنَن
سوّمین ابن الرضا دوم حسن
ای هزاران آفتابت مشتری
یاابالمهدی امام عسکری
دُرّ ده دریا و بحر یک گهر
آن گهر خود حجّت ثانی عشر
رنجهایت در ره توحید بود
سالها یا حبس یا تبعید بود
ای به قربان تو و عمر کمت
قلب مهدی داغدار ماتمت[۱]
(ابالمهدی ابالمهدی…)
————————
مرثیه
وقتی خبر وفات آن حضرت در شهر سامره منتشر شد قیامتى در آن شهر برپا شد از جمیع مـردم صـداى نـاله و فـغـان و شیون بلند شد، خلیفه(معتمد عباسی) در جستجوی فرزند بزرگوار آن حضرت ، جمعى را فرستاد که بر دور خانه آن حضرت نگهبانی دهند و همۀ اتاقها را گشتند شـایـد آن حضرت را پیدا کنند و زنان قابله را فرستاد که کنیزان آن حـضـرت را ببینند که مبادا حمل در آنها باشد، بعد از آن مـتـوجـه تـجهیز امام عسکری شد. همۀ اهل بازارها مطلع شدند صغیر و کبیر و وضیع و شریف مردم در جنازه آن حجت خدا جمع شدند. و در آن روز سـامـره مانند صحراى قیامت بود از کثرت ناله و شیون و گریه مردم، وقتی از غـسل و کفن آن حضرت فارغ شدند خلیفه ابوعیسى را فرستاد که بر آن حضرت نماز بخواند وقتی جـنـازه آن حضرت را براى نماز بر زمین گذاشتند ابوعیسى به نزدیک حضرت آمده و کفن را از روى مـبـارک کنار زد و بـراى رفـع تـهـمـت ازخلیفه، علویان و هاشمیان و امراء و وزراء و نـویـسـندگان و قضات و علماء و سایر اشراف و اعیان را نزدیک طلبید و گفت : بیایید و نـگاه کنید که این حسن بن على فرزندزاده امام رضا (علیه السلام) است که در خانۀ خود به مرگ خود وفات کرده است و کسى آسیبى به او نرسانیده است.[۲]
گریز:لایوم کیومک یا اباعبدالله
درکربلا، روز یازدهم بعد از ظهر عمربن سعد(ملعون) امر کرد که دختران پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را بی مقنعه بر شتران بی جهاز سوار کردند و امام سجاد(علیه السلام) را غل جامعه بر گردنشان گذاشتند و آنها را مانند اسیران ترک و روم از قتلگاه گذراندند، زنها وقتی نظرشان بر بدن پاره پارۀ امام حسین(علیه السلام) و کشتگان افتاد ، شروع کردند به صورتها لطمه زدند و صدا را به ناله و ندبه بلند کردند ، امام سجاد(علیه السلام) فرمودند:تا دیدم پدر و اهل بیتش را که در خاک و خون کشیده شدند و بدنشان بر روی زمین است و کسی آنها را دفن نکرده است، سینه ام تنگ شد و حالتی به من دست داد که می خواست جان از بدنم مفارقت کند؛ عمه ام زینب(سلام الله علیها) وقتی مرا در این حال دید پرسید این چه حالتی است در تو می بینم؟ ای یادگار پدر و مادر و برادرانم! می بینم می خواهی جان تسلیم کنی! گفتم ای عمه چگونه جزع نکنم و حال آنکه می بینم سید و آقای خودم و برادران و عموها و اهل آنها را که آغشته بخون در این بیابان افتاده و تن آنها عریان و بی کفن است و هیچکس دفنشان نمی کند، گویا آنها را مسلمان نمی دانند.[۳]
تنهای کشتگان همه در خاک و خون نگر
سرهای سروران همه در نیزه ها ببین
آن تن که بود پرورشش در کنارتو
غلطان به خاک معرکۀ کربلا ببین
حسین…