سایز متن /
خسته ام، منتظرم، لحظه شماری سخت است
روز و شب از غم تو گریه و زاری سخت است
میروم گاه به صحرا که فقط گریه کنم
گریه وقتی به سرت سایه نداری سخت است
میروم تا در و همسایه نگویند به تو
گوش دادن به غم فاطمه کاری سخت است
طاقت آوردن این زخم زبانها دیگر
بیش از آن سیلی و آن ضربۀ کاری سخت است
فرض کن پیش تو لیلای تو را آزردند
بعد از آن سر به بیابان نگذاری سخت است
بال و پر زخم، قفس تنگ، در این وضعیت
زندگی از نظر هر دو قناری سخت است
منتظر باش علی جان پدرم میآید
تک و تنها دل شب خاکسپاری سخت است
(سلطان اسفندانی، ۱۳۹۴، ۱۸۲)