سایز متن /
دست من و عنایت و لطف و عطای فاطمه
قلب من و محبّت و مهر و ولای فاطمه
طبع من و قصیدة مدح و ثنای فاطمه
جرم من و شفاعت روز جزای فاطمه
به بذل دست فاطمه بخاک پای فاطمه
منم گدای فاطمه منم گدای فاطمه۳
***
رشتۀ مهر فاطمه سوی خدا کِشد مرا
دل بولاش دادهام تا بکجا کشد مرا
گر بزمین زند مرا ور به سماء کشد مرا
درد اگر عطا کند یا به بلا کشد مرا
پای برون نمینهم، از سر کوی فاطمه
وانشود لبم مگر، بگفتگوی فاطمه
منم گدای فاطمه منم گدای فاطمه۳
مهر و مُحبتش بُوَد طینت من سرشت من
ز دوستیش آبرو داده بروی زشت من
روضة بیچراغ او مینوی من بهشت من
شکر خدا که گشته این قسمت و سرنوشت من
سنگ محبّت وُ را بر سر و سینه میزنم
بیاد خاک قبر او داد مدینه میزنم
منم گدای فاطمه منم گدای فاطمه۳
مرغک طبع من شده طوطی او هِزار[۱] او
کبوتر دلم زند پر بسوی مزار او
قلب شکستهام بُوَد در همه حال، زار او
شفا گرفت چشم من ز خاک ره گذار او
خانة کوچکش بُوَد کعبة آرزوی من
از آن خوشم که فضهاش نظر کند بسوی من
منم گدای فاطمه منم گدای فاطمه۳
رشتة چادرش اگر بدست انبیاء رسد
شعار فخر انبیاء بعرش کبریا رسد
از لب جانفزاش اگر زمزمة دعا رسد
جان ز نوای گرم او به جسم مصطفی رسد
کسی که قدر و هل اتی گفته خدا بوصف او
کجا قصیدههای من بُوَد رسا، به وصف او
منم گدای فاطمه منم گدای فاطمه۳
فاطمهای که مصطفی خوانده به رتبه مادرش
باحترام میکند قیام در برابرش
بدست و سینه و جبین بوسه زند مُکرّرش
بوی بهشت یافته از دم روح پرورش
مادح او کسی بجز خدا شود، نمیشود
حق سخن به مدح او ادا شود، نمیشود
منم گدای فاطمه منم گدای فاطمه۳
منم که مهر داغ او نقش گرفته بر دلم
سرشته با ولایتش دست حق از ازل گِلم
اوست که هست تا ابد گره گشای مشکلم
ز شعلة محبتش داده ضیاء به محفلم
در آیم از دری دگر گر از دری برانَدَم
نمیروم ز کوی او چه خواندم چه راندم
منم گدای فاطمه منم گدای فاطمه۳
عصمت داوری نبود اگر نبود فاطمه
جنّت و کوثری نبود اگر نبود فاطمه
هیچ پیمبری نبود اگر نبود فاطمه
احمد و حیدری نبود اگر نبود فاطمه
آنچه که آفریده حق بوده برای فاطمه
گفت از آن سبب نبی من به فدای فاطمه
منم گدای فاطمه منم گدای فاطمه۳
کسی که در کتاب خود ثنای او خدا کند
کسی که پیش پای او قیام مصطفی کند
پیرهن عروسیاش به سائلی عطا کند
کسی که خاک فضهاش دوای دردها کند
چگونه رد کند ز خود مریض دردمند را
مریض دردمند را فقیر مستمند را
منم گدای فاطمه منم گدای فاطمه۳
-به پیش بهر جود او محیط کمتر از نمی
گدای کوی خویش را اگر عطا کند کمی
همان عطای اندکش فزون بود ز عالمی
مرا چه غم اگر خدا به مهر او دهد غمی
دل بولاش بستهام در آرزو نشستهام
تیر غمش مگر رسد به سینة شکستهام
منم گدای فاطمه منم گدای فاطمه۳
ای که به قلب عالمی نقش گرفته داغ تو
ای که پریده مرغ دل از همه سو سراغ تو
میوة معرفت خورَد روح الامین ز باغ تو
نور دهد به دیدهها تربت بی چراغ تو
قسم به قبر مخفیات، قسم بخاک تربتت
خون، دل پاره پاره ام، گشته بیاد غربتت
منم گدای فاطمه منم گدای فاطمه۳
کاش بجای مشعلی سوزم در کنار تو
کاش چو اشک زائری افتم بر مزار تو
کاش چو قلب مرتضی بودم داغدار تو
کاش بجای محسنت سازم جان نثار تو
فیض زیارت تو را همیشه آرزو کنم
تربت مخفی تو را به اشک شستشو کنم
منم گدای فاطمه منم گدای فاطمه۳
ای که خزان شد از ستم بهار زندگانیات
گشته خمیده سرو قد بموسم جوانیات
مدینه بعد مصطفی ندیده شادمانیات
قسم به عمر کوته و به رنج جاودانیات
عنایتی عنایتی «میثم» دل شکستهام
رو بسوی تو کردهام دل به غم تو بستهام
(سازگار، ۱۳۷۶، ۹۶)
[۱] بلبل
————————————
کلاس مداحی مرکز آموزش مداحی ولایت، تماس با شماره های:۳۳۲۵۰۹۳۰تهران-۰۹۱۲۱۸۳۸۲۶۸