سایز متن /
.
حال که ای همسفر، بی تو سفر میکنم
زاد ره خویش را، خون جگر میکنم
من که ز آغاز عمر بی تو نکردم سفر
خیز و نگه کن ببین با که سفر میکنم
هر قدمم میزنند، نام تو را میبرم
هر طرفم میکشند، بر تو نظر میکنم
هر خطر آید به پیش، بر دل و جان میخرم
در عوض از دخترت، رفع خطر میکنم
گر بگذارد عدو لحظهای آسودهام
زخم تو را شست و شو، ز اشک بَصر میکنم
ای پسر مادرم من نه تو را خواهرم؟
مثل تو پیش بلا سینه سپر میکنم
(غلامرضاسازگار)
.
حال اطفال خود ای پیش رو قافله بین
گردن سلسله ای ، بسته به یک سلسله بین
به سر خار مغیلان، به ره شام بلا
دل شکسته همه را پای پُر از آبله بین
ای که نزدیک تر از جان به تنی، زینب را!
مدّ آهی به میان من و خود فاصله بین
گه سرت را به سنان بینم و گاهی به تنور
زنده ام باز، مرا صبر نگر، حوصله بین
سر بازار سر ماه بنی هاشم را
اندر این مشغله در محفل ما، مشعله بین[۱]
(جودی خراسانی)
[۱] منتخب از ۸ بیت