کذا الفاطمیون النَّدی فی بَنانهم اَعزّ امحاءً مِن خُطوط الرَّواجب ترجمۀ شعرمتنبی سائل خوان تولای حسن پابست است از عطاهای فراوان حسن سرمست است محوگردد کرم از دست حسن سخت تر از محوگردیدن پیوند و خطوط دست است شعرازمجید طاهری
کارخداست آب به صحرا نمی دهد یا که عطش به ماهی دریا نمی دهد کارخداست هر که شود عاقبت بخیر توفیق ِآن به پیرو دنیا نمی دهد کارخداست هر که غلام حسین شد این افتخار برهمه کس پا نمی دهد بشناس این حرم که حرمخانۀ خداست ذاکر به دل به غیر خدا جا نمی دهد […]
بابندگیِ ما نتوان رو به کعبه برد این زندگی ِ ما نتوان زندگی شمُرد آن کس که مرده است حسابش جدا ، خدا عشق حسین را به دل زندگان سپُرد باید چه کرد تا که همیشه نفس کشید یا از زلال چشمۀ آنان همیشه خورد مداحشان شدیم به شوق پناهشان اینگونه بهتر است که تا […]
زینب! بنِگرکاربه دستان ِ شب افتاد چون ذبح عظیمت دگر از تاب و تب افتاد لب تشنه بُریدند سرش بر لب دریا سیراب زخون، اَلعَطَش ِ او ز لب افتاد
امید بسته ایم و به خورشیدمی رویم ما دل شکسته ایم و به امید می رویم سنگی که دوستانه به این ره فکنده اند شد چون ستاره ای که درخشید می رویم گفتند هرکه خون به دلش شد گذرکند در دل چه لاله هاست که روئید می رویم در راه یک ندا که منادا شدیم […]
سوزنده آتشــی به دل و جان زینب(س) است غوغایِ صبر،حاصل ِ ایمان زینب(س) است سالار او حسین(ع) کـه بی یارگشته بود چشمش همه به غرّش طوفان زینب(س) است دشتی زخون ِلاله عذاران جوانه زد باران ِآن زاشک فراوان زیـــنـب(س) است ماهی که در سپــــــــهر نگاهش غروب کرد بر روی نیـــزهها مه تـابـان زینـب(س) است جان […]
جانها شود فدات ، ای تشنه فرات درآتش ِعطش ،خواندی رَهِ نجات خواهند اگرحیات ،حیّ علی الفلاح خواهند اگر نجات ، حیّ علی الصّلات مجیدطاهری
نتوان کرببلا رفت اگر در افلاک می روم نزد شهیدی که شده زنده بخاک اگر او عبدالعظیم است و کریم ابن کریم جگرش از اثر زهر چرا شد صد چاک مجیدطاهری
خورشید مدینه بود او ، سایه نبود قرآن دل رسول ، بی آیه نبود می سوخت برای رفتن وحرف دلش درسینه بجز دعا به همسایه نبود
مهدی! بیا و روی مَهت را نشان بده یک لقمۀ حلال وکمی آب ونان بده بربامِ بی مؤذّن دنیا اذان بده برعاشقان خود دو سه پیمانه جان بده بیمارم از خدا بخدا ده مرا شفا مهدی! برای خاطر زهرا بیا بیا بختم چه کور گشته صدایم نمیکند حسّ عطش به دوست رهایم […]