
سایز متن /
در درس سى و ششم گفتيم كه اختلاف شيعه و سنّى پيرامون موضوع امامت، در سه مسأله است: يكى آنكه امام بايد از طرف خداى متعال نصب شود، ديگر آنكه بايد داراى ملكه عصمت باشد، و سوم آنكه بايد داراى علم خدادادى باشد. و در درس سى و هفتم هر سه مسأله را با يك بيان عقلى، اثبات كرديم و در درس سى و هشتم به بعضى از دلايل نقلى منصوب بر بودن ائمه (عليهم الصلوة و السلام) از طرف خداى متعال، اشاره كرديم و اينك در اين درس به بيان عصمت و علم خدادادى ايشان مىپردازيم.
بعد از اثبات اينكه امامت، منصبى است الهى كه خداى متعال به على بن ابيطالب و فرزندانشان(ع) عطا فرموده است مىتوان عصمت ايشان را از اين آيه شريفه، استنباط كرد:«لا يَنالُ عَهْدِي الظّالِمِين»۱ كه اعطاء مناصب الهى را به كسانى كه آلوده به گناه باشند نفى مىكند.
و نيز از آيه «أُولِي الْأَمْرِ»۲ كه اطاعت مطلق از ايشان را لازم شمرده و آن را قرين اطاعت رسول خدا(ص) قرار داده است استفاده مىشود كه هيچگاه اطاعت ايشان منافاتى با
۱٫ ر. ك: سوره بقره، آيه ۱۲۴٫
۲٫ ر. ك: سوره نساء، آيه ۵۹٫
اطاعت خداى متعال نخواهد داشت پس امر به اطاعت ايشان به طور مطلق، به معناى ضمانت عصمت است.
همچنين عصمت اهل بيت (عليهم السلام) را مىتوان با آيه تطهير، اثبات كرد: «إِنَّما يُرِيدُ اللّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً»۱ با اين بيان كه اراده تشريعى الهى درباره تطهير بندگان، اختصاص به كسى ندارد، پس اين اراده كه اختصاص به اهل بيت(ع) دارد اراده تكوينى الهى و تخلّف ناپذير است چنانكه مىفرمايد: «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ»۲ و تطهير مطلق و نفى هرگونه رجس و پليدى از منسوبان پيامبر اكرم(ص) را ندارند به جز شيعه كه معتقد به عصمت حضرت زهراء (سلام الله عليها) و ائمه دوازده گانه (عليهم الصلوة و السلام) هستند۳.
لازم به تذكر است كه بيش از هفتاد روايت كه اغلب آنها را علماء اهل سنت نقل كردهاند دلالت دارد بر اينكه اين آيه شريفه، در شأن (خمسه طيّبه) نازل شده است۴. و شيخ صدوق از اميرمؤمنان(ع) نقل كرده است كه رسول خدا(ص) فرمودند: يا على! اين آيه درباره تو حسن و حسين و امامان از نسل تو نازل شده است.
پرسيدم امامان بعد از شما چند نفرند؟ فرمود: تو يا على، و بعد حسن، و بعد حسين، و بعد از وى فرزندش على، و بعد از وى فرزندش محمد، و بعد از وى فرزندش جعفر، و بعد از وى فرزندش موسى، و بعد از وى فرزندش على، و بعد از وى فرزندش حسن، و سپس فرزندش حجت خدا.
آنگاه اضافه فرمود: اين چنين، نامهاى ايشان بر ساق عرش الهى نوشته است، و من از خداى متعال پرسيدم كه اينها نام چه كسانى است؟ فرمود: يا محمد، ايشان امامان بعد از تو هستند كه تطهير شده و معصومند و دشمنان ايشان مورد لعنت من خواهند بود۵.
۱٫ ر. ك: سوره احزاب، آيه ۳۳٫
۲٫ ر. ك: سوره يس، آيه ۸۲٫
۳٫ براى توضيح بيشتر پيرامون اين آيه، رجوع كنيد به تفسير الميزان و كتاب «الامامة و الولاية فى القرآن الكريم».
۴٫ ر. ك: غاية المرام، ص ۲۸۷-۲۹۳٫
۵٫ ر. ك: غاية المرام (ط قديم)، ج ۶، ص ۲۹۳٫
همچنين حديث «ثقلين» كه پيغمبر اكرم(ص) اهل بيت و عترت خود را همسنگ قرآن قرار دادند و تأكيد كردند كه هيچگاه از آن، جدا نمىشوند دليل روشنى بر عصمت ايشان مىباشد زيرا ارتكاب كوچكترين گناه حتى اگر بصورت سهوى باشد مفارقت عملى از قرآن است.
بى شك اهل بيت پيغمبر(ص) بيش از ساير مردم از علوم آن حضرت، بهرهمند بودند چنانكه درباره ايشان فرمود: «لا تُعلِّموهُمْ فَاِنَّهُمْ أعْلَمُ مِنْكُم»۱ مخصوصاً شخص اميرمؤمنان (ع) كه از دوران كودكى در دامان رسول خدا(ص) پرورش يافته و تا آخرين لحظات عمر آن حضرت ملازم وى، و همواره درصدد فراگرفتن علوم و حقايق از پيامبر اكرم(ص) بود، و درباره وى فرمود: «اَنَا مَدينَةُ الْعِلْمِ وَ عَلىُّ بابُها»۲ و از خود اميرمؤمنان(ع) نقل شده كه فرمود: «اِنَّ رَسُولَ اللّهِ صلّى اللّه عليه و آله عَلَّمَنى اَلْفَ باب، وَ كُلُّ باب يَفْتَحُ اَلْفَ بابِ فَذلِكَ اَلْفَ باب، حتّى عَلِمْتُ ما كانَ وَ ما يكونُ اِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ وَ عَلِمْتُ عِلْمَ الْمَنايا وَ الْبَلايا وَ فَصْلَ الْخِطابِ»۳ يعنى رسول خدا(ص) هزار باب علم به من آموخت كه هر بابى هزار باب ديگر مىگشايد و مجموعاً مىشود هزار هزار باب، تا آنجا كه از هر چه بوده و تا روز قيامت خواهد بود آگاه شدم و علم منايا و بلايا (مرگها و مصيبتها) و فصل الخطاب (داورى بحق) را فرا گرفتيم.
ولى علوم ائمه اهل بيت(ع) منحصر به آنچه از پيامبر اكرم(ص) بىواسطه يا باواسطه شنيده بودند نبوده است بلكه ايشان از نوعى علوم غيرعادى نيز بهرهمند بودهاند كه بصورت «الهام» و «تحديث»۴ به ايشان افاضه مىشده است نظير الهامى كه به خضر و ذوالقرنين۵ و حضرت مريم و مادر موسى (عليهم السلام) شده۶ و بعضاً در قرآن كريم، تعبير به
۱٫ ر. ك: غاية المرام: ص ۲۶۵، اصول كافى: ج ۱، ص ۲۹۴٫
۲٫ ر. ك: مستدرك حاكم، ج ۳، ص ۲۲۶، جالب اين است كه يكى از علماء اهل سنّت كتابى بنام «فتح الملك» العلىّ بصحة حديث مدينة العلم على نوشته كه در سال ۱۳۵۴ هـ در قاهره به چاپ رسيده است.
۳٫ ر. ك: ينابيع المودة: ص ۸۸، اصول كافى: ج ۱، ص ۲۹۶٫
۴٫ ر. ك: اصول كافى، كتاب الحجة، ص ۲۶۴ و ص ۲۷۰٫
۵٫ ر. ك: اصول كافى، ج ۱، ص ۲۶۸٫
۶٫ ر. ك: سوره كهف: آيه ۶۵-۹۸، سوره آل عمران: آيه ۱۷-۲۱، سوره طه: آيه ۳۸، سوره قصص: آيه ۷٫
«وحى» گرديده كه البته منظور از آن، وحى نبوت نيست، و با چنين علمى بوده كه بعضى از ائمه اطهار(ع) كه در سنين طفوليت به مقام امامت مىرسيدند از همه چيز آگاه بودند و نيازى به تعلّم و فراگيرى از ديگران نداشتند.
اين مطلب از روايات فراوانى كه از خود ائمه اطهار(عليهم السلام) نقل شده و با توجه به عصمت ايشان، حجيّت آنها ثابت است استفاده مىشود. ولى پيش از آنكه به ذكر نمونهاى از آنها بپردازيم به آيه از قرآن كريم، اشاره مىكنيم كه از شخص يا اشخاصى بعنوان «مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتاب»۱ ياد كرده بعنوان شاهد بر حقّانيت پيغمبر اكرم(ص) معرفى مىكند، و آن آيه اين است: «قُلْ كَفى بِاللّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ»۲ بگو براى شهادت ميان من و شما، خدا و كسى كه علم الكتاب دارد كفايت مىكند.
بدون شك، چنين كسى كه شهادت او قرين شهادت خداى متعال قرار داده شده و داشتن علم الكتاب، او را شايسته چنين شهادتى كرده داراى مقامى بس ارجمند بوده است.
در آيه ديگرى نيز اشاره به اين شاهد كرده و او را «تالى تِلْو» رسول خدا(ص) شمرده است: «أَ فَمَنْ كانَ عَلى بَيِّنَة مِنْ رَبِّهِ وَ يَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ»۳ و كلمه «مِنْه» دلالت دارد بر اينكه اين شاهد از خاندان رسول خدا(ص) و اهل بيت اوست. و روايات متعدّدى از طرق شيعه و اهل سنّت، نقل شده كه منظور از اين شاهد، على بن ابيطالب(ع) است.
از جمله ابن مغازلى شافعى از عبدالله بن عطاء روايت كرده كه گفت: روزى در حضور امام باقر(ع) بودم كه فرزند «عبدالله بن سلام» (يكى از علماء اهل كتاب كه در زمان رسول خدا(ص) اسلام آورد) عبور كرد، از آن حضرت پرسيدم: آيا منظور از «مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ» پدر اين شخص است؟ فرمود: نه، بلكه منظور على بن ابيطالب(ع) است كه آيه «وَ يَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْه» و آيه «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا…»۴ نيز در شأن او نازل شده است. و نيز چندين روايت از طرق فريقين نقل شده كه منظور از «شاهد» در سوره هود، علىّ بن
۱٫ سوره رعد، آيه ۴۳٫
۲٫ سوره رعد، آيه ۴۳٫
۳٫ سوره هود، آيه ۱۷٫
۴٫ سوره مائده، آيه ۵۵٫
ابيطالب(ع) مىباشد۱ و با توجه به ويژگى ياد شده «مِنْه» روشن مىشود كه مصداق آن جز آن حضرت كسى نبوده است.
اهميت داشتن «علم الكتاب» هنگامى روشن شود كه در داستان حضرت سليمان(ع) و احضار تخت بلقيس كه در قرآن كريم آمده است دقت كنيم در آنجا كه مىفرمايد: «قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ…»۲ يعنى كسى كه بهرهاى از علم الكتاب داشت گفت: من تخت بلقيس را حاضر مىكنم پيش از آنكه چشم به هم زنى…
از اين آيه، استفاده مىشود كه آگاه بودن از برخى از علم الكتاب چنين اثر شگفت انگيزى داشته است، و از اينجا، مىتوان حدس زد كه داشتن همه علم الكتاب چه آثار عظيم ترى را در بر خواهد داشت. و اين، نكتهاى است كه امام صادق(ع) در حديثى كه «سدير» نقل كرده خاطر نشان ساخته اند:
سدير گويد: من و ابوبصير و يحياى بزّاز و داود بن كثير در مجلس (بيرونى) امام صادق(ع) بوديم كه آن حضرت با حالت غضب، وارد شدند و پس از نشستن فرمودند: تعجب است از مردمى كه گمان مىكنند ما علم غيب داريم! در صورتى كه جز خداى متعال كسى علم غيب ندارد، و من خواستم كنيزم را تنبيه كنم، او فرار كرد. و ندانستم در كدام اطاق رفته است۳.
سدير گويد: هنگامى كه حضرت برخاستند كه به منزلشان (اندرونى) بروند من و ابوبصير و ميسر، همراه آن حضرت رفتيم و عرض كرديم، فدايت شويم، ما سخنانى كه درباره كنيز گفتيد شنيديم، و ما معتقديم كه شما علوم فراوانى داريد ولى ادّعاى علم غيب درباره شما نمىكنيم.
حضرت فرمود:اى سدير، مگر قرآن نخوانده اى؟ عرض كردم چرا. فرمود: اين آيه را خوانده اى: «قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُك» گفتم:
۱٫ ر. ك: غاية المرام (ط قديم)، ص ۳۵۹-۳۶۱٫
۲٫ سوره نمل، آيه ۴۰٫
۳٫ از دنباله حديث روشن مىشود كه اين سخنان را بخاطر حضور نامحرمان، بيان كرده اند. و بايد دانست كه منظور از علم غيبى كه اختصاص به خداى متعال دارد علمى است كه احتياج به تعليم نداشته باشد، چنانكه اميرمؤمنان(ع) در جواب كسى كه سؤال كرد: آيا شما علم غيب داريد؟ فرمود: «انّما هو تعلّم من ذِي عِلْم» و گرنه همه انبياء و بسيارى از اولياء خدا از علوم غيبى كه به ايشان وحى يا الهام مىشده مطلع بوده اند، و يكى از موارد تشكيك ناپذير آن، اين خبر غيبى است كه به مادر حضرت موسى(ع) الهام شد: «إِنّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِين» (سوره قصص، آيه ۷).
فدايت شوم، خوانده ام. فرمود: مىدانى كه اين شخص چه اندازه از علم الكتاب داشت؟ عرض كردم: شما بفرماييد. فرمود: باندازه قطرهاى از درياى پهناور! سپس فرمود: آيا اين آيه را خواندهاى «قُلْ كَفى بِاللّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتاب»؟ گفتم: آرى. فرمود: آن كسى كه علم همه كتاب را دارد داناتر است يا كسى كه بهره اندكى از علم الكتاب دارد؟ عرض كردم: آن كسى كه علم همه كتاب را دارد. پس با اشاره به سينه مباركش فرمود: به خدا قسم، علم همه كتاب نزد ماست، به خدا قسم علم همه كتاب نزد ماست۱. اينك به ذكر نمونه هاى ديگرى از روايات وارده در علوم اهل بيت (عليهم السلام) اشاره مىكنيم.
حضرت رضا(ع) در ضمن حديث مفصّلى درباره امامت فرمود: هنگامى كه خداى متعال كسى را (بعنوان امام) براى مردم برمى گزيند به او سعه صدر، عطا مىكند و چشمه هاى حكمت را در دلش قرار مىدهد و علم را به وى الهام مىكند تا براى جواب از هيچ سؤالى در نماند و در تشخيص حق، سرگردان نشود، پس او معصوم و مورد تأييد و توفيق و تسديد الهى بوده از خطاها و لغزشها در امان خواهد بود. و خداى متعال، اين خصلتها را به او مىدهد تا حجت بر بندگان و شاهد بر آفريدگانش باشد. و اين، بخشش الهى است كه به هر كس بخواهد مىدهد.
آنگاه اضافه فرمود: آيا مردم مىتوانند چنين كسى را (بشناسند) و برگزينند؟! و آيا برگزيده ايشان داراى چنين صفاتى است۲؟!
و از حسن بن يحياى مدائنى نقل شده كه از امام صادق(ع) پرسيدم: هنگامى كه سؤالى از امام مىشود چگونه (و با چه علمى) جواب مىدهد؟ فرمود: گاهى به او الهام مىشود، و گاهى از فرشته مىشنود و گاهى هر دو۳.
و در روايت ديگرى امام صادق(ع) فرمود: امامى كه نداند چه مصيبتى به او مىرسد و كار او به كجا مىانجامد حجت خدا بر بندگانش نخواهد بود۴.
و نيز چند روايت از آن حضرت نقل شده است كه فرمود: هرگاه امام بخواهد چيزى را بداند
۱٫ ر. ك: اصول كافى، ج ۱، ص ۲۵۷ (ط دارالكتب الاسلامية).
۲٫ ر. ك: اصول كافى، ج ۱، ص ۱۹۸-۲۰۳٫
۳٫ ر. ك: بحارالانوار، ج ۲۶، ص ۵۸٫
۴٫ ر. ك: اصول كافى، ج ۱، ص ۲۵۸٫
خداى متعال او را آگاه مىسازد۱.
و همچنين در روايات متعددى از آن حضرت آمده است كه فرمود: روح، آفريده ايست اعظم از جبرئيل و ميكائيل كه با رسول خدا(ص) بود و بعد از وى با ائمه(ع) است و ايشان را تسديد مىكند۲.
پرسش
۱- عصمت امام را با چه آياتى مىتوان اثبات كرد؟
۲- كدام روايت، دلالت بر عصمت امام دارد؟
۳- علم خاص امام از چه راههايى است؟
۴- در گذشته چه كسانى از اين گونه علم، بهرهاى داشته اند؟
۵- كدام آيه، دلالت بر علم امامت دارد؟ وجه دلالت آن را بيان كنيد.
۶- اهميت علم الكتاب را توضيح دهيد.
۷- چند نمونه از روايات مربوط به علوم ائمه(ع) را ذكر كنيد.
۱٫ ر. ك: اصول كافى، ج ۱، ص ۲۵۸٫
۲٫ ر. ك: اصول كافى، ج ۱، ص ۲۷۳٫
منبع:سایت آیت الله مصباح یزدی
پرسش :