. حال که ای همسفر، بی تو سفر میکنم زاد ره خویش را، خون جگر میکنم من که ز آغاز عمر بی تو نکردم سفر خیز و نگه کن ببین با که سفر میکنم هر قدمم میزنند، نام تو را میبرم هر طرفم میکشند، بر تو نظر میکنم هر خطر آید به پیش، بر دل […]