آتش گرفت، نِی چه رسد نای، مادرم مرثیه سر گرفت به هرجای مادرم با فاطمه شروع همه روضه هایمان پایان ناله ها همه ای وای مادرم مجیدطاهری ۱۳۹۹-۱۰-۱۰
کسی که بی تو سر صحبت جهانش نیست تحمّل غم هجر تو درتوانش نیست کسی که سوخته از انتظار میداند دل از فراق تو جسمی بُوَد که جانش نیست کسی که روی تو را دید یک نظر چون خضر چگونه آرزوی عمر جاودانش نیست؟ کسی که درک کند دولت حضور تورا نیاز گوشۀ […]
بی تو ببین به چشم ما خون جگر چه می کند نالۀ شامگاهی و اشک سحر چه می کند وقت طلوع حُسن تو مِهر چگونه سر زند پیش مَه جمال تو قرص قمر چه می کند گر تو به خنده وا شوی غنچۀ بسته گل شود ور تو تکلّمی کنی دُرّ و گهر چه […]
بیا که بی تو دل من بهانه میگیرد به این نشان که ز کویت نشانه میگیرد به دل ز هجر جمال تو آتشی دارم که هر نفس به هوایت زبانه میگیرد نشسته مرغ دلم روی بام خانۀ تو گمان مبر که جز این گوشه لانه میگیرد شدم گدای در خانه ای که جبرئیل همیشه […]
امیر بی قرینه کی میآیی؟ کشم ناله زسینه کی میآیی؟ عزیزم، فاطمه چشم انتظاره سحر خیز مدینه کی میآیی؟ (حیدری، ۱۳۸۸، ۱۹۱)
ای فاطمه را شمیم! کی میآیی؟ جان بخش تر از نسیم کی میآیی؟ «یابن الشّهب الثاقبه» کی میتابی؟ «یابن النّباء العظیم» کی میآیی؟ (غفورزاده، ۱۳۹۳، ۱۶۶)